- میهن پرست
آنکه میهن خود را بسیار دوست دارد، وطن پرست
معنی میهن پرست - جستجوی لغت در جدول جو
- میهن پرست(دَ گَ / گِ)
میهن پرستنده. وطن پرست. میهن دوست. میهن خواه. وطن دوست. وطن خواه. که میهن خویش در حد پرستش دوست دارد. آن که به میهن خود عشق می ورزد. (از یادداشت مؤلف)
- میهن پرست
آنکه میهن خود را بسیار دوست دارد وطن پرست وطن خواه
- میهن پرست
صفت وطن پرست، وطن خواه، وطن دوست
متضاد: میهن فروش
متضاد: میهن فروش
- میهن پرست
وطنيٌّ
- میهن پرست
Patriotic
- میهن پرست
patriotique
- میهن پرست
patriottisch
- میهن پرست
patriótico
- میهن پرست
patriotyczny
- میهن پرست
патриотический
- میهن پرست
патріотичний
- میهن پرست
รักชาติ
- میهن پرست
محب وطن
- میهن پرست
patriotisch
- میهن پرست
פַּטרִיוֹטִי
- میهن پرست
愛国的な
- میهن پرست
爱国的
- میهن پرست
애국적인
- میهن پرست
vatansever
- میهن پرست
patriotik
- میهن پرست
দেশপ্রেমিক
- میهن پرست
देशभक्तिपूर्ण
- میهن پرست
patriottico
- میهن پرست
patriota
- میهن پرست
wa kizalendo
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(هََ)
لغت نامه دهخدا
که میهن خود دوست دارد. وطندوست. میهن پرست. میهن خواه. (از یادداشت مؤلف) و رجوع به میهن خواه شود
(هََمْ پَ رَ)
لغت نامه دهخدا
صفت و عمل میهن پرست. وطن پرستی. وطن دوستی. میهن دوستی. وطنخواهی. و رجوع به میهن پرست شود
(عُ لَ گُ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
دیندار. با دین. متدین. مؤمن:
که ما راست گشتیم و هم دین پرست
کنون زند زردشت زی ما فرست.
دقیقی.
چنین گفت کز دین پرستان ما
هم از پاکدل زیردستان ما.
فردوسی.
مقصود اگر مستیست هست از جود شاه دین پرست
آنک پی جان بخش و دست ز عقل والا داشته.
خاقانی.
قدر گیتی بهار بفزاید
پیش دارای دین پرست آخر.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486).
رفتند کیان و دین پرستان
مانده ست جهان بزیردستان.
نظامی
که ما راست گشتیم و هم دین پرست
کنون زند زردشت زی ما فرست.
دقیقی.
چنین گفت کز دین پرستان ما
هم از پاکدل زیردستان ما.
فردوسی.
مقصود اگر مستیست هست از جود شاه دین پرست
آنک پی جان بخش و دست ز عقل والا داشته.
خاقانی.
قدر گیتی بهار بفزاید
پیش دارای دین پرست آخر.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486).
رفتند کیان و دین پرستان
مانده ست جهان بزیردستان.
نظامی
وطن پرستی
متضاد: وطن فروشی
متضاد: وطن فروشی